از عشق لشگر آمد/ چند خطی درباره متروپل کیمیایی
حـکم که ساخته شد نوشتم: نقطه سر خط. و حالا می بینم درست دیده بودم. کیمیایی چند فیلم ساخت که در قد و قواره سینمای او نبود. لحظاتی داشتند اما او خوب می داند که فیلم را لحظات نمی سازند. تجربه کیمیایی و جسارت او در آزمودن شکل دیگری از سینما قابل تقدیر بود اما آنچه باید در می آمد در نیامد. بازگشت به نقطه آغازین نیز کار دشواری بود.
باید یک بار دیگر برمی گشت تا اگر هم می خواهد پای در راه دیگری نهد بداند از کجا باید آغاز کند. محاکمه در خیابان شروع خوبی بود. اگرچه این بار فیلم به یک معنا قهرمان نداشت اما همان طور که نوشتم"نقطه سر خط" بود. "جرم"،بیشتر کیمیایی قدیم را تداعی می کرد. کیمیایی نقطه عزیمتش را درست انتخاب کرد. یک بار دیگر جای پایش را سفت کرد. حالا از این جا می توانست مقصدش را انتخاب کند. البته در آن تلو تلو خوردن ها "شرایط" نیز بی تاثیر نبودند. از فرومایگانی که می خواستند او را طعمه بازی های پلشت سیاسی خود قرار دهند تا مدیرانی که سینما برایشان بهانه ای بود برای برشدن به بام قدرت، همه و همه در آن تلو تلو خوردن ها نقش داشتند.
و چه جان سخت بود مسعود کیمیایی که توانست از آن دریای خوف انگیز طوفان جان به در برد و خودرا باردیگر به ساحل امن اندیشه های پاک پویان برساند.
و اینک ماییم و "متروپل".
یک فیلم پرتپش و پرخون که چیزهای دوست داشتنی بسیار دارد. یک فیلم که اگرچه به تمامی کیمیایی واراست اما تجربه ایست جدید. مهر و امضای امروز را دارد و رنگ و بوی دیروز را. و این فضیلتی است غیر قابل انکار. دراین سرزمین که هنرمندانش معمولا از چهل سالگی و پنجاه سالگی نان گذشته شان را می خورند و به اعتبار آنچه در ایام جوانی کرده اند قدر می بینند و بر صدر می نشینند، در آغازین سال های دهه هشتم زندگی، سربرآوردن از زیر آوار دشنه و دشنام، حماسه ایست سترگ که دست مریزاد دارد. اما با این حال اگر همه این پیش فرض های فرامتنی را نیز در نظر نگیریم " متروپل" بازهم به عنوان یک تجربه مستقل، اثریست موفق و قابل احترام.
اثری که علی رغم به اصطلاح خلوت بودنش اتفاقا شلوغ است و خیلی از چیزهای خوب را در ذهن و ضمیرما زنده می کند: سینما، عشق، نجابت،رفاقت، خانواده و مهم تر از همه این که مسعود کیمیایی وسط این همه شلوغی حواسش به جریان های سیاسی اجتماعی هم هست تا از یاد نبریم در هر صورت با یک فیلم ساز معترض و کنشمند مواجهیم. فیلمسازی که قهرمان هایش کم تر موفق می شوند با عشق درآویزند، چرا که زمین و زمانه به آن ها فرصت عاشقی نمی دهد. اما در "متروپل" دیگر کسی به این بهانه که آن قدر خسته و تنهاست که دیگر عشق هم نمی تواند گریزگاه و پناه گاه او شود سخن نمی گوید. در متروپل خوبی بیشتر از بدی به چشم می آید و این در زمانه ای که بدی از شش جهت برما باریدن گرفته است به شدت قابل اعتنا و احترام است.
البته من گمان می کنم این همه خوبی و تاکید اغراق آمیز برخوبی، واکنشی است به بدی های اطراف. فیلمساز عامدانه بر خوبی ها تاکید می کند تا به مخاطب بگوید "باید" این گونه بود. یادمان نرود که کیمیایی فقط برای من و شما قصه تعریف نمی کند. او در سینما، هم از ابتدا شان آموزگاری داشت.آموزگاری که امروز"مهربانی" را به عنوان مشق شب به شاگردان تکلیف می کند. درباره "متروپل" سخن بسیار است که بماند برای وقتش.