محسن سيف
با «متروپل» مي شود پاي کيميايي ايستاد!
متروپل فيلمي سرشار از لحظه هاي ناب تصويري در تقديس سينماست. تازه ترين فيلم مسعود کيميايي درصد بالايي از امتياز و اعتبار خود را مديون ساختار بصري و بهره گيري هوشمندانه از الگوهاي اصيل سينمايي است.
متروپل تصوير دريغ انگيزي از جهان رو به زوال و در حال فروپاشي سينما مي سازد. اين نگاه حسرت خوارانه را از همان تصاوير اوليه و با نمايش عنوان بندي زيباي فيلم مي شود نشانه شناسي و احساس کرد. حرکت دوربين و مکث هر از گاه روي تصاوير فيلم هاي قديمي و ترک هاي ديوار و ستون ها از فروپاشي و زوال نزديک ارزش هاي فراموش شده انساني و مرگ قهرمان هاي ستم ستيز يک دوران سپري شده ياد مي کند. تصاوير رنگ پريده و غبار آلود از شمايل قهرمان هاي نجيب و عدالت جوي سينما در دوراني که برهنگي و هرزه درايي امتياز و اعتباري نداشت... با چند نماي کوتاه از جريان زندگي و حرکت تصويري گويا از شهر و جغرافياي حوادث به دست مي آوريم. با هجوم افراد اجير شده به آن خانه قديمي، روايت در فضاي ملتهب و به سبک کيميايي آغاز مي شود.
در ضيافت، رد پاي گرگ و بسياري از آثار کيميايي ورود و هجومي مشابه را داشته ايم. آشنايي با کاراکتر بهشته (تينا پاکروان) با خلاصه ترين اشاره و کلام صورت مي گيرد. زن فرو ريخته و پا اندازي که گذشته و امروز و فردايش در آميخته و جدايي ناپذير به نظر مي رسد. اين چکيده گويي و تعريف خلاصه درباره ساير آدم هاي منفي و مثبت قصه هم رعايت شده و با همه ايجاز و خلاصه گويي به شناخت بسنده اي از هويت و جايگاه انساني و اجتماعي ايشان مي رسيم. اين شيوه معرفي شخصيت يکي از امتيازهاي محتوايي و مهم متروپل است و به عنوان يک پيشنهاد مي شود به جامعه کارگرداني در سينماي ايران ارايه کرد. حتي شايد به خود کيميايي! متروپل چند نمونه مثالي از بلوغ تکنيکي در زمينه دکوپاژ، قاب بندي و اهميت ميزانسن در يک اثر سينمايي را به رخ مي کشد. برقراري ارتباط حسي و کشف نماد و نشانه هاي تأويل پذير دنياي متروپل بيش و پيش از آن که به خط داستاني و اُفت و خيزهاي قصه مربوط باشد، به شاکله ساختاري و زبان روايي اثر بر مي گردد. با پناه گرفتن اتفاقي خاتون (مهناز افشار) در اين پناهگاه در حال فروپاشي، به شناخت قدم به قدم از هويت انساني ساير افراد حاضر در اين جزيره جدا فتاده مي رسيم. فرشته (سحر دولتشاهي) از ترس شوهر معتاد و خشن به برادري پناه آورده که خود با احساس ناامني در جهان بيرون به اين سرپناه آمده. کاوه (پولاد کيميايي) امير (محمدرضا فروتن) هم زخم خورده و نگران از ناامني دنياي بيرون به اين جزيره امن و رويايي پناه آورده اند. تنها نقطه امني که به روياهاي شيرين و آرامش بخش جهان سينما وصل است و از ماهيتي نمادين بهره دارد. جهاني جدا فتاده و امن در محاصره تهديد و خطر که با مرز باريکي از جهان بيرون و سيطره نفوذ «پاشنه آهنين» قدرت و ثروت فاصله مي گيرد. با چنين درک و دريافتي است که عوامل تهديد و خطر و همه اجيرشدگان آن قدرت مسلط (شايد ارجاع به پاشنه آهنين جک لندن) با وجود حضور و هجوم و جنگ رو در رو امکان ورود و عبور از مرز باريک اين جهان رويايي را پيدا نمي کنند. موقعيت تمثيلي و هم مرز با رويا و تخيل ساکنان اين پناهگاه را بيش تر باور مي کنيم.
در مواجهه نزديک زن پاشنه آهنين (شقايق فراهاني) که نماينده قدرت مسلط است و اجيرشدگاني از جنس و طبقه پناهندگان را براي سرکوب ايشان به خدمت گرفته، شاهد يکي از زيباترين سکانس هاي زبان تصويري در دوران اخير سينماي ايران و شايد جهان هستيم.
نيمي از در كشويي كنار مي رود. خاتون براي ديدن هووي خود اشتياق نشان مي دهد. نماي درشت از نيمه سالم صورت «خاتون» درون قاب است و زخم قديمي كنار چشم زن اول را در قاب آهني در به چشم مي آيد. با خشم و نفرتي زنانه و عميق در چشم هايش شعله ور است. با كنار رفتن در كشويي و كامل شدن تصوير صورت زن ها، رگه هاي آشكاري از يك نوع همدلي در نگاه زن ها پيداست. زخم و رد باريك خون بر گوشه چشم و زير ابروي خاتون تازه است اما بي گمان در آينده اي نه چندان دور جاي زخم كهنه اي ماندگار خواهد شد.
درك اين تقدير و سرنوشت همانند روح همدلي را در هر دو زن بيدار ميكند. خشم و نفرت زن پاشنه آهنين (شقايق فراهاني) آرام آرام فروكش كرده و خاتون را تصوير گذشته نه چندان دور خود يافته است... لبخند پيروزمندانه پناهندگان از سيماي آرام كاوه (پولاد كيميايي) به فضاي پر التهاب شهر وصل ميشود...علي رضا زرين دست مثل همه همكاري هايش با مسعود كيميايي، سهم بي چون و چرايي در تركيب بندي جذاب قاب ها دارد، حتي اگر مسعود كيميايي را اوستاي عكس و قاب بدانيم.
- بانی فیلم
با «متروپل» مي شود پاي کيميايي ايستاد!
متروپل فيلمي سرشار از لحظه هاي ناب تصويري در تقديس سينماست. تازه ترين فيلم مسعود کيميايي درصد بالايي از امتياز و اعتبار خود را مديون ساختار بصري و بهره گيري هوشمندانه از الگوهاي اصيل سينمايي است.
متروپل تصوير دريغ انگيزي از جهان رو به زوال و در حال فروپاشي سينما مي سازد. اين نگاه حسرت خوارانه را از همان تصاوير اوليه و با نمايش عنوان بندي زيباي فيلم مي شود نشانه شناسي و احساس کرد. حرکت دوربين و مکث هر از گاه روي تصاوير فيلم هاي قديمي و ترک هاي ديوار و ستون ها از فروپاشي و زوال نزديک ارزش هاي فراموش شده انساني و مرگ قهرمان هاي ستم ستيز يک دوران سپري شده ياد مي کند. تصاوير رنگ پريده و غبار آلود از شمايل قهرمان هاي نجيب و عدالت جوي سينما در دوراني که برهنگي و هرزه درايي امتياز و اعتباري نداشت... با چند نماي کوتاه از جريان زندگي و حرکت تصويري گويا از شهر و جغرافياي حوادث به دست مي آوريم. با هجوم افراد اجير شده به آن خانه قديمي، روايت در فضاي ملتهب و به سبک کيميايي آغاز مي شود.
در ضيافت، رد پاي گرگ و بسياري از آثار کيميايي ورود و هجومي مشابه را داشته ايم. آشنايي با کاراکتر بهشته (تينا پاکروان) با خلاصه ترين اشاره و کلام صورت مي گيرد. زن فرو ريخته و پا اندازي که گذشته و امروز و فردايش در آميخته و جدايي ناپذير به نظر مي رسد. اين چکيده گويي و تعريف خلاصه درباره ساير آدم هاي منفي و مثبت قصه هم رعايت شده و با همه ايجاز و خلاصه گويي به شناخت بسنده اي از هويت و جايگاه انساني و اجتماعي ايشان مي رسيم. اين شيوه معرفي شخصيت يکي از امتيازهاي محتوايي و مهم متروپل است و به عنوان يک پيشنهاد مي شود به جامعه کارگرداني در سينماي ايران ارايه کرد. حتي شايد به خود کيميايي! متروپل چند نمونه مثالي از بلوغ تکنيکي در زمينه دکوپاژ، قاب بندي و اهميت ميزانسن در يک اثر سينمايي را به رخ مي کشد. برقراري ارتباط حسي و کشف نماد و نشانه هاي تأويل پذير دنياي متروپل بيش و پيش از آن که به خط داستاني و اُفت و خيزهاي قصه مربوط باشد، به شاکله ساختاري و زبان روايي اثر بر مي گردد. با پناه گرفتن اتفاقي خاتون (مهناز افشار) در اين پناهگاه در حال فروپاشي، به شناخت قدم به قدم از هويت انساني ساير افراد حاضر در اين جزيره جدا فتاده مي رسيم. فرشته (سحر دولتشاهي) از ترس شوهر معتاد و خشن به برادري پناه آورده که خود با احساس ناامني در جهان بيرون به اين سرپناه آمده. کاوه (پولاد کيميايي) امير (محمدرضا فروتن) هم زخم خورده و نگران از ناامني دنياي بيرون به اين جزيره امن و رويايي پناه آورده اند. تنها نقطه امني که به روياهاي شيرين و آرامش بخش جهان سينما وصل است و از ماهيتي نمادين بهره دارد. جهاني جدا فتاده و امن در محاصره تهديد و خطر که با مرز باريکي از جهان بيرون و سيطره نفوذ «پاشنه آهنين» قدرت و ثروت فاصله مي گيرد. با چنين درک و دريافتي است که عوامل تهديد و خطر و همه اجيرشدگان آن قدرت مسلط (شايد ارجاع به پاشنه آهنين جک لندن) با وجود حضور و هجوم و جنگ رو در رو امکان ورود و عبور از مرز باريک اين جهان رويايي را پيدا نمي کنند. موقعيت تمثيلي و هم مرز با رويا و تخيل ساکنان اين پناهگاه را بيش تر باور مي کنيم.
در مواجهه نزديک زن پاشنه آهنين (شقايق فراهاني) که نماينده قدرت مسلط است و اجيرشدگاني از جنس و طبقه پناهندگان را براي سرکوب ايشان به خدمت گرفته، شاهد يکي از زيباترين سکانس هاي زبان تصويري در دوران اخير سينماي ايران و شايد جهان هستيم.
نيمي از در كشويي كنار مي رود. خاتون براي ديدن هووي خود اشتياق نشان مي دهد. نماي درشت از نيمه سالم صورت «خاتون» درون قاب است و زخم قديمي كنار چشم زن اول را در قاب آهني در به چشم مي آيد. با خشم و نفرتي زنانه و عميق در چشم هايش شعله ور است. با كنار رفتن در كشويي و كامل شدن تصوير صورت زن ها، رگه هاي آشكاري از يك نوع همدلي در نگاه زن ها پيداست. زخم و رد باريك خون بر گوشه چشم و زير ابروي خاتون تازه است اما بي گمان در آينده اي نه چندان دور جاي زخم كهنه اي ماندگار خواهد شد.
درك اين تقدير و سرنوشت همانند روح همدلي را در هر دو زن بيدار ميكند. خشم و نفرت زن پاشنه آهنين (شقايق فراهاني) آرام آرام فروكش كرده و خاتون را تصوير گذشته نه چندان دور خود يافته است... لبخند پيروزمندانه پناهندگان از سيماي آرام كاوه (پولاد كيميايي) به فضاي پر التهاب شهر وصل ميشود...علي رضا زرين دست مثل همه همكاري هايش با مسعود كيميايي، سهم بي چون و چرايي در تركيب بندي جذاب قاب ها دارد، حتي اگر مسعود كيميايي را اوستاي عكس و قاب بدانيم.
- بانی فیلم